در تاریخ تفکر اسلام و جهان غرب جریاناتی پدیدار شودند که نوع تفسیر آنان از هستی و دین و نیز رفتار آنان ، زمینه به محاق رفتن ایشان را فراهم ساخته است و امروزه تنها عملکرد آنان به صورت غیابی ، موردنقد و بررسی قرار می گیرد.این تجربه تاریخی ، زوال تفکر سلفی وهابی را به دلیل تشابه به ارمغان می آورد و در واقع وهابیت هم اکنون لحظات پایانی عمر خویش را سپری می کند و سقوط قریب الوقوع سلفی گری و انزوایش در جهان اسلام و عرصه بین المللی بسیار سریع تر از آن چیزی است که تصور می شود . به نمونه های زیر بنگرید:
الف: تجربه خوارج
در تاریخ تفکر اسلام فرقه خوارج به اشاعه حس نفرت وانزجار پرداخت. این گروه هر کس را که مرتکب گناه کبیره می شد از اصحاب جهنم می شمرد و هر جا را که ذیل حاکمیت خوارج قرار نداشت دارالکفر می نامید و در قتل اهل قبله مباشر بود. سختی بار تفکر این تفکر جاهلی و نفرت انگیز چهره زشتی از مسلمانان نمایان ساخته ، آتش اختلاف را میان آنان شعله ور کرد و در نتیجه این جریان افراطی نتوانست در برابر اسلام حنیف مقاومت کند و سرانجام مغلوب ضربات اندیشمندان علیم شد. جمود در اندیشه و خشونت در سخن و عمل بارزترین شباهت وهابیت با خوارج است . شاخصه ای که فروپاشی آن را نوید می دهد.
ب: تجربه پوزیتیویسم
در تاریخ اندیشه در غرب مکتب پوزیتیویسم یا اثبات گرایی تمام دانش و معرفت بشری را ناشی از حس می دانست و معقول را چیزی جز محسوس نمی انگشات. پیروان اصالت حس مدعی بودند که هر چیزی حسی نباشد خیال و هم بی معنی است و فقط چیزی به نام علم و ادراک و معرفت مورد قبول است که از دروازه حس عبور کند .سلفیان نیز در حوزه مسائل هستی شناسی ، حس گرا هستندبه گونه ای که ابن تیمیمه بر حس مشهود تاکید می کرد و معتقد بود که تنها از راه حس می توان به یک امر واقعی خارجی شناخت پیدا کرد . از این رو می توان وهابیان سلفی را پوزیتیویست های جهان اسلام نامید . پی آمد حس گرایی سلفی جسم انگاری خداوند وانکار وجود مجردات است .سلفیان آیاتی با تعبیر یدالله را که از دست خدا یاد کرده است به معنای ظاهری آن استعمال کرده ، خدا را جسم می دانند. عبداللطیف نوه محمدبن عبدالوهاب در بیان بخشی از عقاید وهابیان می گوید: ما معتقدیم که خدا دارای دودست می باشد . زیرا فرموده است : بل یداه مبسوطتان... . در حالی که در ادبیات عرب دست کنایه از قدرت است و یداه کنایه از کمال قدرت الهی است. پوزیتیویسم در غرب ، در نیمه دوم قرن بیستم به دلیل نقص در تفسیر حقایق هستی ، نتوانست به حیات خود ادامه دهد و به زوال رفت و این فرجام در انتظار وهابیان حس گرا نیز می باشد.
ج: تجربه دوره های تاریخی سلفیان
حنبلی گری افراطی نزدیک به دو قرن سلطه متکی بر خشونت را ادامه می داد و از قرن 5هجری رو به افول نهاد و خاموشی و انزوایش تا قرن 7 ادامه یافت . قشری بودن ، متابعت از ظاهر کلام ، جمود در فکر ، پرهیز از عقل و عقل گرایی و همچنین افراط و تعصب ، کار حنابله را به عنوان پیشگامان عقاید سنتی سلفی از رونق انداخت و با ظهور جدی و محوری سایر مذاهب عرصه برای جایگزینی اشعری گری فراهم شد.
تفکر سلفی در شکل افراطی آن تا ظهور ابن تیمیه در قرن 7 در زیر ضربات عقل گرایی کم راست نکرد . ابن تیمیه دوره دوم ترویج این تفکر را در دمشق ، پی گیری کرد و مخالفت های بسیاری را در جهان اسلام برانگیخت. اما با مرگ وی 728 ق.شور و هیجان فکری حنابله در دمشق فروکش کرد و به جز تلاش های چند شاگرد برجسته ابن تیمیه که فاقد قدرت او بودند حرکت مهم و قابل توجهی از سلفیان گزارش نشد و در واقع 4 قرن افول سلفی گری رقم خورد.
سلفی گری بعد از یک وقفه بلند و 4 قرن افول با پیدایش محمدبن عبدالوهاب در قرن 12 قمری دوباره مطرح شد. او با تکیه تمام بر آثار ابن تیمیه و ابن قیم ، جریان سلفی با گرایش تکفیری را در نجد ، احیا کرد. این دوره از حیات سلفیان با تکیه بر جنایات و وحشی گری های مستمر شاهد قبض و بسط درونی متعددی بوده است . حذف پیشگامان وهابی موسوم به الاخوان به عنوان پای بند ترین گروه بر باورهای وهابیت از سوی ملک عبدالعزیز در سال 1347 ق. مهم ترین تسویه درونی قلمداد می شود و در آیند ه نیز تکرار نمونه های دیگر و یا حذف وهابی گری و پایان دوره سوم سلفی گری دو از انتظار نیست.
کسانی که وضعیت عمومی سلفیان وهابی را دنبال می کنند . دریافته اند که بازیابی سلامت سلفیان تنها یک سراب است و این فرقه افراطی به ورشکستگی و سقوط بسیار نزدیک شده است.