تعداد بازدید 1192
|
نویسنده |
پیام |
ali
ارسالها : 4
عضویت: 9 /11 /1392
|
یادی از امیر آسمان ها…
گفت: آری. آن هنگام که سوار بر شاهین بلندپروازش سینه آسمان را میدرید و به سوی خصم زبون میتاخت، هرگز به گردش نمیرسیدم.
- از خورشید، بابایی را جویا شدم. گفت: در بیابانی تفتیده و برهوت درحالیکه خار مغیلان به پایش نیشتر میزد از این سنگر به آن سنگر میشتافت و در زوال ظهر وقتی لهیب آتش سوزانم سر برهنهاش را میآزرد، دست به نیایش برداشته و با معبودش عاشقانه سخن میگفت!
- از فلک پرسیدم چون بابایی چند دیدهای؟ گفت: بابایی؟!… گریست!! … که مادر دهر چون او کم زاید.
آری. با همه کس میتوان در مورد شهید بابایی سخن گفت، چه او گمنام، آشنای همه بود و مشک وجودش آنسان بوئیدنی بود که عطار را نیازی به توصیف نبود، که او هرگز چنین نکرد.
|
|
یکشنبه 15 تیر 1393 - 23:26 |
|
تشکر شده: |
|
|
ali
ارسالها : 4
عضویت: 9 /11 /1392
|
پاسخ : 1 RE یادی از امیر آسمان ها…
باتشکر از موضوع خوبتون
|
|
یکشنبه 15 تیر 1393 - 23:44 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.